همه مکاتب و ادیان، درباره تعلیم و تربیت کودکان، به خانواده ها توصیه هایى کرده اند، اما کمتر دین و مکتبى پیدا مى شود که در باره مسائل جزئىِ تعلیم و تربیت اظهار نظر کرده باشد و اگر هم احیاناً به مسائل جزئى پرداخته باشد، مسلماً به جامعیت اسلام نیست.
اسلام به مسائل جزئى تعلیم و تربیت توجه کرده و داراى تز خاصى است. از نظر اسلام، تعلیم و تربیت کودک، گام به گام انجام مى گیرد و اگر چه معلم و مدرسه و امکانات دیگر به کمک خانواده ها مى شتابند، لیکن اولین گام را خانواده ها بر مى دارند و تا آخرین گام نیز به همراه کودکان و نوجوانان خواهند بود.
خانواده، مأمن و مأوا و مهدِ کودکان است و تنها نهادى است که تا روزى که به مرحله استقلال مى رسند و به تشکیل خانواده جدید مى پردازند با آنهاست. بعد نیز این پناهگاه همچنان موقعیت خود را از لحاظ عاطفى و ارشادى و حمایت هاى مادى و معنوى حفظ مى کند و خانواده جدید را با چندین خانواده، ارتباط مى دهد.
نکته مهمى که تذکر آن را به همه خانواده هاى مسلمان و علاقه مند به رهنمودهاى تربیتى این دین مبین، لازم مى بیند این است که: روش هاى جدید تعلیم و تربیت موجود، خانواده را از لحاظ تربیتى در حاشیه قرار مى دهد و وظیفه اصلى را به دست مهدهاى کودک و کودکستان ها و پانسیون ها مى سپارد؛ اما در روش تربیتى اسلام، خانواده در متن است و در حقیقت، مسؤول اصلى خانواده است و در عین حال، هیچ مانعى نیست که اشخاص یا مؤسسات در اداى این وظیفه بزرگ، پشتیبان و حامى خانواده ها باشند.
امروز، به شکل بسیار گسترده اى دولت ها جاى خانواده ها را گرفته اند. دولت همچون خانواده بزرگى است که کودک را از روز تولد، گام به گام همراهى مى کند و مسؤولیت هاى او را در کودکستان ها و مدرسه ها و دانشگاه ها و سربازخانه ها و سرانجام ادارات و مراکز و مؤسسات دولتى مى پذیرد.
مى توان گفت: هر چه نقش دولت ها گسترش بیشترى پیدا مى کند، نقش خانواده ها محدودتر مى شود و در حقیقت، خانواده را در حد یک ماشین تولید کودک، تنزل مى دهند!.
ما مدعى دولت ها نیستیم و زحمات آنها را در این راه ناسپاسى نمى کنیم، ولى از عواقب سوء و ناگوار بریدن کودکان از خانواده ها و سست شدن روابط عاطفى والدین و جگر گوشه هاى آنها نگرانیم.
صرف نظر از این که پیشرفت روز افزون و چشمگیر این رویه، موجب محرومیت کودکان از شهد گواراى محبت مى شود و آنها را - همچون گله اى که زیر نظر یک چوپان چماق به دست، صبح به صحرا و کوهستان و کنار چشمه و رودخانه مى روند و شب سر به زیر و آرام و چشم و گوش بسته به آغل بر مى گردند! - به یک زندگى یک نواخت و دور از فراز و نشیب و بسیار تصنعى معتاد مى سازند، براى خود خانواده ها نیز بى ضرر و زیان نیست.
کودکان هر چه به خانواده نزدیک تر باشند، بر استحکام پیوند والدین خود مى افزایند و چه بسیار رنجش ها و گلایه ها را که آنها به لبخند نشاط بخش ثمره هستى خویش، از جان و دل مى زدایند!.
در خانواده هاى سنتى طلاق کمتر است - اگر نگویم صفر است! - و در خانواده هاى غرب زده و شرق زده و شیفته روش هاى تربیتى شرق و غرب، آمار طلاق روز افزون است.
در خانواده هاى - واقعاً - اسلامى، از آن جا که زن و شوهر، پس از رسیدن به یکى از هدف هاى زندگى (عروس شدن و داماد شدن!) به فکر جهش و ارتقا به سوى هدف بعدى (پدر شدن و مادر شدن!) هستند و مى خواهند براى فرزند دلبند خود واقعاً پدر و واقعاً مادر باشند، هر چه انسان فکر مى کند دلیلى براى جدایى و طلاق نمى یابد.
با دیدى که نگارنده به مسأله مى نگرد و توضیحات مفصلى که داده است، طلاق به معناى درجا زدن و خراب نمودن سنگر مقدس پدرى و مادرى و سرنوشت کودکى را به بازى گرفتن است.
البته گاهى به حکم ضرورت باید قدرى عقب گرد کرد. کسى که مى خواهد پرش کند، ناگزیر است چند قدمى به عقب برگردد تا بتواند فاصله مورد نظر خود را که سقوط در آن بى خطر هم نیست، طى کند. ما هم این ضرورت را به ناچار مى پذیریم و به همین دلیل، راه را براى طلاق و جدایى باز مى گذاریم و طلاق را به عنوان یک حلال منفور مى پذیریم، اما توصیه مى کنیم که: طلاق براى یک انسان مسلمان، کمال نیست، بلکه نقص و عقب گرد است!.
علت این که درخانواده هاى اسلامى، طلاق از نظر آمارى، درصد بسیار ضعیفى دارد، همین است که با تولد کودک، بلافاصله عروس و داماد دیروز، پدر و مادر امروز مى شوند و به همراه مفتخر شدن به این دو عنوان، وظیفه هاى سنگینى بر دوش آنها گذارده مى شود که چون در انجام آنها گام به گام باید پیش روند، به طور مستمر، با همیارى و همکارى و همفکرى باید تلاش کنند و در این صورت، فرصتى هم براى جر و دعوا و طلاق نخواهند داشت!.
مى گویند: جوان ولگردى با زن عاقل و با تدبیرى ازدواج کرد و با گذشتن مدت کوتاهى از ازدواجشان چنان اسباب مشغولیتش را فراهم نمود که مدت ها نتوانست دوستان ولگرد و همپالگى هاى خود را ملاقات کند.
یک بار به هر زحمتى بود او را پیدا کردند و علت ناپیدا بودنش را سؤال نمودند و او گرفتارى هاى زندگى را که برنامه ریز آن همسرش بود مطرح کرد، پیشنهاد کردند که طلاقش بدهد. گفت: طلاق هم فرصت مى خواهد و من فرصت همین را هم ندارم!.
بگذارید دولت هاى غربى و شرقى و ملت هاى غرب و شرق، چوب فاصله گرفتن از خدا و انبیاى او را بخورند و در مسأله مهم خانواده، روز به روز گرفتار فجایع و مصایب بزرگ تر بشوند؛ باشد که روزى پیشانى آنها به سنگ بخورد و پشیمان و نادم از گذشته اسف بار خود، به سوى خدا و پیامبران بازگردند.
دولت ها وظیفه دارند حامى خانواده ها باشند و تعلیم و تربیت را بر عهده خود خانواده ها بگذارند و این مسؤولیت سنگین را بر دوش نگیرند و عواقب شوم آن را متوجه خانواده ها و نسل هاى نوخاسته نسازند.
اسلام، طرفدار و پشتیبان این رویه است و پدرها و مادرها را از مسؤولیت، رها نمى سازد.
قرآن مى فرماید:.
وَأمُرْ أهْلَکَ بِالصَّلوةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْها؛(1).
خانواده خود را به نماز فرمان بده و بر نماز آنها شکیبا باش.
مى گویند: هنگامى که این آیه بر پیامبر گرامى اسلامْ نازل شد، روزى پنج نوبت به درخانه على و زهرا مى رفت و این خانواده الگوى اسلامى را توصیه مى کرد که:.
الصَّلاةَ، الصَّلاةَ، یَرْحمُکُمُ اللّهُ؛(2).
نماز را به پاى دارید، خدا شما را رحمت کند.
و بدین ترتیب، رهبر بزرگ اسلام به عنوان بزرگ خانواده و پدر و پدر بزرگ، گام به گام در تعلیم و تربیت کودکان خانواده حرکت مى کرد و در این راه، شکیبا و استوار بود تا هرچه بهتر بتواند این وظیفه سنگین را انجام دهد و براى دیگران نیز (اسوه) و الگو باشد.
قرآن توصیه مى کند که:.
قُوْا أنْفُسَکُمْ وَاَهْلیکُمْ ناراً؛(3).
خود و خانواده هاى خود را از آتش دوزخ حفظ کنید.
یک مسلمان، تنها تکلیفش این نیست که خودش را به دوزخ نکشاند، بلکه وظیفه دارد افراد خانواده را نیز از سقوط در ورطه هولناک عذاب و بدبختى حفظ کند.
درحقیقت، این مسلمان، گام به گام همراه اعضاى خانواده است و ناظر اعمال و اخلاق و عقاید آنهاست و با اداى رسالت تربیتى خویش، هموار کننده راه سعادت و سربلندى آنهاست.
مردم شایسته، همان گونه که به خود مى اندیشند، به فرزند خود مى اندیشند و على وار، فرزند را پاره اى از وجود خود، بلکه مجموعه هستى و کل وجود خود مى شناسند.(4) به همین جهت، قرآن در ترسیم سیماى عصمت گونه آنها مى فرماید:.
حَتّى إذا بَلَغَ أشُدَّهُ وَبَلَغَ أرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أوْزِعْنى أنْ أشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتى اَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلى والِدَىَّ وَاَنْ أعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَأصْلِحْ لى فى ذُرِّیَّتى؛(5).
همین که به حد رشد رسید و چهل ساله شد، مى گوید: پروردگارا! به من الهام کن که نعمتت را که به من و والدینم داده اى سپاس گزارى کنم و عمل صالحى که مورد پسند تو باشد، انجام دهم و ذریه مرا براى خاطر من شایسته گردان.
مسلمان یعنى این! مسلمان از دو سو خود را مرتبط به دیگران مى داند: از سویى به والدین و از سویى به فرزندان. این گونه پیوندهاى استوار خانوادگى است که در تعلیم و تربیت مى تواند معجزه گر باشد و انسانیت را اعتلا و ارتقا بخشد و هر جامعه اى که این پیوند را سست و متلاشى کند، تیشه به ریشه خود مى زند.
خانواده هاى مسلمان در برابر فرزند متخلف و سرکش خود بى تفاوت نیستند و همچنان گام به گام به دنبال او هستند. شاید بتوانند او را به راه آورند و در مهد اصلى خانواده، از نعمت تربیت و تزکیه برخوردارش گردانند. به نمونه قرآنى زیر توجه کنیم:.
وَالَّذى قالَ لِوالِدَیْهِ أفٍّ لَکُما أتَعِدانِنى أنْ أخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ القُرُونُ مِنْ قَبْلِى وَهُما یَسْتَغیثِانِ اللّهَ وَیْلَکَ ءامِنْ إنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقّ فَیَقولُ ما هذا إى أساطِیرُ الأوَّلینَ؛(6).
فرزندى که به والدین خود مى گوید: اف بر شما! آیا به من وعده مى دهید که در روز قیامت سر از گور بر مى دارم و حال آن که پیش از من نسل ها نابود شده و از گور سر بر نداشته اند! اما والدین به درگاه خداوند استغاثه مى کنند و به او مى گویند: واى بر تو! ایمان بیاور که وعده خدا حق است؛ اما او همچنان سرکشى کرده مى گوید: اینها جز افسانه هاى گذشتگان نیست!.
اینها نشانگر این است که والدین نه تنها باید گام به گام، فرزند سر به راه خود را تعقیب کنند و در تربیت و تزکیه او کوشا باشند، بلکه منحرفان را نیز باید مراقبت و مواظبت کنند و با صبر و شکیبایى و نیایش به درگاه خدا، در راه ارشادش بکوشند و از کمترین فرصت، در این راه بهره گیرى و استفاده کنند. تا در پیشگاه خداوند معذور باشند.
حال، توجهى نیز به رهنمودهاى رهبران دین بکنیم. آنچه آن بزرگواران فرموده اند به منزله آیین نامه هاى اجرایى دستورات قرآن کریم است.
دعا و نیایش، جلوه زیباى آرمان هاى بلند انسان است. انسان در حال دعا از خدایى که مظهر جمال و جلال مطلق است، مسألت مى کند که از نعمت جمال و جلال، بهره مندش سازد.
امام سجاد(ع) به یکى از دوستان خود تعلیم داد که هفتاد بار این گونه دعا کند:.
رَبِّ لا تَذَرْنِى فَرْداً وَأنْتَ خَیْرُ الوارِثینَ، وَاجْعَلْ، لى مِنْ لَدُنْکَ وَلیّاً یَرِثُنى فى حَیاتى وَیَسْتَغْفِرُ لى بَعْدَ مَوْتِى، وَاجْعَلْهُ لِى خَلقاً سَوِیّاً، وَلاتَجْعَلْ لِلشیْطانِ فیهِ نَصیباً، أللّهُمَّ إنّى أسْتَغْفِرُکَ وَأتُوبُ إلَیْکَ، إنَّکَ أنْتَ الغَفُورُ الرَحیمُ؛(7).
پروردگارا! مرا تنها مگذار و تو بهترین وارثانى. براى من از جانب خود فرزندى قرار ده که در زندگى وارث من باشد و بعد از مرگم، برایم طلب آمرزش کند و او را از نظر خلقت، سالم و هماهنگ گردان و براى شیطان، در او بهره اى قرار مده. خدایا! از تو طلب آمرزش مى کنم و به درگاهت توبه مى نمایم که تو آمرزنده و رحیمى.
در دوره باردارى، مادر باید مراقبت هاى لازم داشته باشد، تا کودک خود را که امانتى است الهى، سالم به دنیا آورد.
پس از تولد طفل، نوبت به شیر دادن طفل مى رسد و مادر باید حتى الامکان، فرزند خود را شیر بدهد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود:.
ما مِنْ لَبَنٍ یُرْضَعُ بِهِ الصبِىُّ أعْظَمُ بَرَکَةً عَلَیْهِ مِنْ لَبَنِ أمِّهِ؛(8).
هیچ شیرى براى کودک، با برکت تر از شیر مادر نیست.
امام صادق(ع) فرمود:.
الرِضاعُ واحد وعشرونَ شهراً فما نقصَ فهو جور علَى الصَبىِّ؛(9).
کودک باید 21 ماه شیر بخورد و کمتر از آن، ستم بر کودک است.
نا مگذارى کودک، یکى از وظایف مهم خانواده است و امام کاظم(ع) فرمود:.
أوَّلُ ما یَبرُّ الرَجُلُ وَلَدَهُ أنْ یُسَمِّیهُ بِاسْمٍ حَسَنٍ فَلْیُحَسِّنْ أحَدُکُمْ اسمَ وَلَدِهِ؛(10).
نحستین گامى که انسان در راه نیکى به فرزند بر مى دارد، این است که او را به نامى نیکو نامگذارى کند. شما باید نام نیکو بر فرزند خود بگذارید.
توصیه شده است که:.
سَمُّوا أولادَکُم قبلَ أن یُولَدَ... وَقَد سَمّى رَسُولُ اللّهِْ مُحسِّناً قَبلَ أن یُولَدَ ؛(11).
کودک را قبل از تولد نامگذارى کنید. همان گونه که پیامبر گرامى اسلام، فرزند دختر خود را قبل از تولد، محسن نامید.
خانواده، با تولد کودک سعى مى کند اولین آهنگى که در گوش طفل زمزمه مى شود، آهنگ اذان و اقامه باشد و از همان لحظات نخستین زندگى، او را در خط راستین اسلام قرار مى دهد.
پیامبرخداْ فرمود:.
مَن وُلِدَ لَهُ مَولُود فلیُؤذّنْ فى أذُنِهِ الیُمنى بِأذانِ الصَلاةِ، وَلیُقِمْ فى أذُنِهِ الیُسرى فَإنَّها عِصْمَة مِنَ الشیطانِ الرَجیمِ؛(12).
هر کس خدا به او فرزندى داد، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگوید که عصمت و نگاهدارى از شیطان رجیم است.
به شکرانه این که خداوند فرزندى به خانواده عطا فرمود، موى سرش را مى تراشند و مقابل آن طلا یا نقره به مستمندان مى دهند.(13).
گام دیگر خانواده در راه تحقق آرمان پدرى و مادرى این است که در روز هفتم تولد طفل، او راختنه کنند و براى او عقیقه بدهند که این هم جشنى است که زندگى خانوادگى را شیرین تر مى سازد.
امام صادق(ع) فرمود:.
اَلمَوْلُودُ یُعَقُّ عَنْهُ وَیُخْتَنُ لِسَبْعَةِ أیّامٍ؛(14).
نوزاد در روز هفتم تولدش ختنه مى شود و برایش عقیقه مى کنند.
مقصود از عقیقه، گوسفندى است که ذبح مى کنند و بهتر است که والدین از گوشت آن نخورند.
از این پس، والدین باید خود را براى برداشتن گام هاى بعدى در راه تعلیم و تربیت و تزکیه او آماده سازند.
امام صادق(ع) فرمود:.
دَع اِبْنَکَ یَلْعَب سَبْعَ سِنِینَ، وَیُؤَدَّبُ سَبْعَ سِنینَ، وَالزَمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنینَ، فَإنْ اَفْلَحَ وَإى فَإنَّهُ مِمَّنْ لاخَیْرَ فیهِ؛(15).
فرزند را بگذار تا هفت سال سرگرم بازى بشود و هفت سال تأدیب و تربیت مى شود و مدت هفت سال به منظور تعلیم آنچه لازم است و تربیت هاى بعدى، خودت را به او پیوسته گردان، اگر اهل رستگارى است، رستگار مى شود و اگر نیست، به بیراهه مى رود و از کسانى است که در آنها خیرى نیست.
این همان تعلیم و تربیت گام به گام است. بدیهى است که 21 سال انسانى را ملازم و مراقب بودن و با برخوردارى از تاکتیک هاى صحیح، به تعلیم و تربیت او همت گماشتن، براى یک خانواده، حداکثر وظیفه شناسى است. حال اگر نوجوان در آن سن و سال، به بیراهه مى رود، ربطى به قصور یا تقصیر خانواده ندارد. مع الوصف، باز اگر زمینه اى وجود دارد، نباید رهایش کرد. در دستور العمل فوق فرض بر این است که دیگر زمینه اى نیست.
على(ع) فرمود:.
یُرَبَّىَ الصَبِىُّ سَبْعاً، وَیُؤَدَّبُ سَبْعاً، وَیُسْتَخْدَمُ سَبْعاً، وَمُنتَهى طُوْلِهِ فى ثَلاثٍ وَعِشْرینَ سَنَةً، وَعَقْلِهِ فى خَمْسٍ وَثَلاثینَ سَنَةً، وَمِا کانَ بَعْدَ ذلِکَ فَبِالتَجارِبِ(16)؛.
کودک به مدت هفت سال تربیت مى شود و به مدت هفت سال ادب آموزى مى شود و به مدت هفت سال به خدمت گمارده مى شود. رشد بدنى او تا سن 23 سالگى است و رشد عقلى او تا سن 35 سالگى است و آنچه بعداً فرا مى گیرد، از راه تجارب است.
در بیان فوق، منظور از تربیت، تربیت بدن و رشد بدنى و اشتغالاتى است که به رشد صحیح جسمانى کودک کمک مى کند و مصداق بارز آن، بازى هاى بچگانه است.
رشد بدن و رشد عقل تا 23 و 35 سال، البته تقریبى است و این نیز واضح است که تا این سن و سال ها، رشد سریع است و بعد اگر رشدى باشد بسیار کند است و نمودى ندارد.
در این جا نگارنده خود را موظف مى داند که احساس قلبى خود را نسبت به عظمت اسلام و اهمیتى که این مکتب آسمانى به بازى کودکان مى دهد، آشکار کند، زیرا على رغم این که همواره بازى کودک، در نظر بزرگسالان، کم اهمیت و بى ارزش تلقى شده است، اسلام با آن دید وسیع و کامل خود مى فرماید:.
تُسْتَحَبُّ عَرامَةُ الغُلامِ فى صِغَرِه لِیَکُونَ حَلیماً فى کِبرِهِ؛(17).
بازى کردن طفل در خردسالى و رها کردن او براى بازى مستحب و پسندیده است، تا در بزرگسالى بردبار و عاقل بشود.
حتى در بعضى از روایات، این جمله هم اضافه شده است که: سزاوار نیست بچه غیر از این باشد، تا والدین بدانند که بچه محجوب و سربزیر و آرام و بى سروصدا، براى آنها مایه خوشبختى امروز و سربلندى فردا نیست!.
بازى وسیله رشد اندام و مغز و عواطف و احساسات کودکان است به علاوه، بازى اگر دسته جمعى باشد، کودک را از انزوا و کم رویى نجات مى دهد و به او عرضه و جرأت مى بخشد و هر چه بهتر مى تواند در مجامع و محافل و حوادث اجتماعى، استعداد خود را بروز و ظهور بخشد.
براى یک جوان مسلمان، آشنایى با معارف و قوانین و آداب و اخلاق اسلامى بسیار ضرورت دارد و به همین جهت، مدرسه باید در کنار علوم متعارفى که موظف است به نسل نو خاسته امروز بیاموزد، از معارف اسلامى نیز به او تعلیم دهد.
و به همین جهت است که امام صادق(ع) فرمود:.
بادِرُوا أحْداثَکُمْ بِالحَدیثِ قَبْلَ أنْ یَسْبِقَکُمْ إلیْهِم المُرْجِئَةُ؛(18).
پیش از آن که گروه مرجئه، جوانان شما را گمراه کنند، به آنها حدیث بیاموزید.
مرجئه در قدیم یک گروه سیاسى بودند و از راه عقاید مذهبى، جوانان را منحرف و گمراه مى کردند و از آنها در راه مقاصد سوءِ سیاسى بهره مى گرفتند. اینها مى گفتند:.
بهشت و جهنم به دست خداست و خدا هرکه را خودش بخواهد به بهشت یا جهنم مى برد. خداوند ممکن است على را به جهنم و معاویه را به بهشت ببرد!.
همواره گروه هاى سیاسى در راه جوانان دام مى گسترند. پدران و مادران وظیفه دارند قبل از این که گروه ها فرصت پیدا کنند و جگر گوشه هاى آنها را به گمراهى بکشانند، از راه تعلیم معارف اصیل و صحیح اسلامى، آنها را مجهز کنند تا در دام هاى مهلک گرفتار نشوند.
این وظیفه، در شرایط جهان امروز و مخصوصاً کشور ما از اهمیت بیشترى برخوردار است.
یکى از مسائل مهمى که فکر و ذهن علماى تعلیم و تربیت را کاملاً به خود جلب کرده، مسأله آشنایى کودکان با مسائل جنسى است.
گروهى که تحت نفوذ فرویدیسم و اخلاق جنسى مبتذل و اصالت سکس بوده و هستند، معتقدند که: باید کودکان در محیط خانواده و مدرسه و اجتماع، با همه چیز آشنا باشند و همه چیز را آزادانه ببینند و تجربه کنند که خداى نکرده، گرفتار عقده جنسى نشوند!.
گروهى هم بسیار سختگیر و خشن هستند و فرض را بر این قرار مى دهند که کودکان، کاملاً چشم و گوش بسته هستند و هیچ چیز نمى دانند و نباید بدانند و پرواضح است که تجربه هم نباید بکنند و نمى کنند!.
اکنون مى خواهیم با توجه به یکى از وظایف مهم والدین و خانواده ها، دیدگاه اسلام را در این زمینه به دست آوریم.
از نظر اسلام، نه اصالت با سکس است و نه اصالت با رهبانیت و تعطیل ماندن غریزه جنسى.
فرویدیسم اصالت را به سکس مى دهد و محیط جامعه تحت نفوذ خود را - که همان کشورهاى غربى است - به لجنزار فساد و فاحشه خانه بى در و دروازه مبدل مى کند. بدیهى است که اسلام در برابر چنین محیطى جز مبارزه و پیش گرفتن راه و رسم براندازى و پاک کردن محیط، رویه اى ندارد.
مسیحیت، اصالت را به رهبانیت و عزوبت و نیامیختن زن و مرد در همه عمر مى دهد و خلاف آن را به عنوان یک گناه، یک عمل پلید و یک ضرورت غیر قابل اجتناب، مى پذیرد. اسلام، با این رویه نیز مخالف است. چگونه ممکن است نیازى که برآوردن آن وسیله ابقاى نوع انسان و عفاف و پاکدامنى و پیوند مشترک خانوادگى و ده ها فایده دیگر است، به چشم نفرت دیده شود!.
آنچه از نظر اسلام اصالت دارد خود انسان است با همه ویژگى هاى فطرى و طبیعى اش، با همه جنبه هاى غریزى و شهوانى اش، با همه استعدادهاى عقلى و عرفانى اش.
انسان، یک مجموعه است و هرجزئى از این مجموعه عاطل و باطل گردد، کل انسان آسیب مى بیند.
این مجموعه، درحد خود زیباست، شهوتش هم زیباست، غریزه جنسى اش هم زیباست. منتها تربیت و تزکیه لازم دارد. باید به جامه عفاف و احصان آراسته اش کرد و او را دست کم نگرفت.
آفرینش، بى برنامه نیست. براى ترشح غدد جنسى، زمان معینى مقرر داشته، زمانى که نامش بلوغ است و در این سن و سال، انسان در حد خودش به قواعد و ضوابط اجتماعى و اخلاق جنسى جامعه آشنا شده است و آمدن او در صف زنان و مردان بالغ، نه براى خودش خطرى در بردارد، نه براى جامعه اش.
بنام خدا
سلام دوستان
در دوران امام علی(ع) نمی توان از صدیقه طاهره حضرت زهرا (س)دخت گرامی پیامبر(ص)یاد نکرد: زیرا ایشان نیز در قلمرونقل وکتابت حیث ومعارفلند شیعی ، نقش مهمّی داشت.
مصحف فاطمه ، که از آن گاهی با عنوان کتاب فاطمه یاد شده ونگار ش ان به دست حضرت علی(ع) بوده ، شامل روایاتی از آن است، وامام صادق (ع) نیز به آن استنادکرده اند:مصحف فاطمه -که قسم به خدا نزد ماست - در آن آیات الهی است که به املای پیامبر(ص) وبه خطّ حضرت علی(ع) تدوین شده است.
مصحف فاطمه:
مصحف فاطمه چیست؟
شایع ترین پرسش درباره این مصحف، عنوان جنجال برانگیز و شبهه ناک آن، یعنی "مصحف" است؛ زیرا چنین برمی آید که این مصحف، قرآن خاصی است. اما اگر به روایات بنگریم، می یابیم این مصحف حتی یک آیه در بر ندارد و برخی ناآگاهان، همین که نام مصحف را شنیده، پنداشته اند مصحف یعنی قرآن، حتی برخی به قم آمده، در پی دیدن این مصحف - و به زعم خود "قرآنی دیگر" - بوده اند؛ اما وقتی با واقعیت مواجه شده و دریافته اند شیعیان قرآنی جز آنچه نزد دیگر مسلمانان هست، ندارند، از اتهامات بر ضد امامیه شگفت زده شده اند.
بسیاری از برادران اهل سنت می پندارند شیعه، قرآنی دیگر- جز قرآن موجود - در اختیار دارد! و گمان کرده اند مصحف فاطمه علیهاالسلام همان قرآن است! این پندار حتی در مطبوعات دنیای عرب نمایان شده است؛ برای نمونه روزنامه"آخرخبر" در سودان در تاریخ ششم رجب 1416 مقاله ای را درج کرده و مدعی شده است، شیعیان قرآنی دیگر به نام مصحف فاطمه دارند!
کار چنان بالا گرفته که حتی خود شیعیان باور کرده اند که مصحف فاطمه، قرآنی دیگر است، از این رو بر آمده اند تا روایات این کتاب را کم اهمیت جلوه دهند، در سند آن تردید کنند؛ اما با کمال شگفتی می بینیم همچون امام خمینی، نه تنها آن را پوشیده و انکار نمی کنند که بدان افتخار می نمایند "ما مفتخریم که ... صحیفه فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالی به زهرای مرضیه است، از ما است." (1)
مقصود ایشان از افتخار و سربلندی به مصحف فاطمه چیست؟ به رغم آن که هیچ کس از محتوای آن آگاه نبوده و فقط از طریق روایات، کلیتی از مطالب آن را می دانند. بنابراین باید اذعان کرد وجود مصحف فاطمه ثابت شده و راهها و اسناد درستی برای اثبات آن وجود دارد؛ اما می بایست به پیرایه ها و شائبه های پیرامون آن پاسخ داد، بویژه که تاکنون اثر مستقلی در این باره چاپ و منتشر نشده، فقط به صورت ضمنی بدان پرداخته اند.
برخی احادیث که درباره مصحف فاطمه علیهاالسلام آمده، با همین واژه (مصحف) است، از این رو به پندار مزبور دامن می زند؛ از جمله: محمدبن مسلم از امام جعفر صادق علیه السلام روایت می کند؛ " فاطمه مصحفی از خود به جا گذاشت،[اما امام می افزاید:] که قرآن نیست." (2)
علی بن سعید از امام صادق علیه السلام روایت می کند: "و عندنا والله مصحف فاطمه ما فیه آیة من کتاب الله؛ به خدا سوگند! مصحف فاطمه نزد ماست [و امام می افزاید] و در آن حتی یک آیه از کتاب الله نیست." (3) امام صادق علیه السلام می فرماید: "فیه مثل قرآنکم هذا ثلاث مرات؛ در آن [مصحف] سه برابر این قرآن، مطلب هست." (4)
برخی گمان کرده اند از آن رو که "مصحف" واژه ای خاص قرآن است، اگر گفته (الجامع للصحف المکتوبة بین الدفتین) (5) "صحف" جمع صحیفه به معنای ورق و برگ است که بر آن بنویسند. "دفتان"، تتنیه "دفه" به معنای جنب و کنار هر چیز است. "دفتاالمصحف" یعنی جلد رو و پشت کتاب.(6) بنابراین مصحف، چند برگ دارد، نه یک برگ، ولی گاه کتاب می تواند بیش از یک برگ نداشته باشد، نیز مصحف می بایست میان دو جلد باشد، که برگها(صحف) را در برداشته باشد. (7)
در نتیجه باید گفت "مصحف" به معنای کتاب مجلد و شامل هر کتابی می شود و اختصاص به قرآن ندارد، گو این که معنای مشهور مصحف، قرآن است. پس از نظر لغوی نمی توان گفت مصحف به معنای قرآن است.
تردید نیست که واژه مصحف به معنای قرآن بسیار به کار گرفته می شود، اما نمی توان گفت "علم" برای قرآن است، بلکه شهرت مصحف، قرآن است گر چه در سنت به معنای قرآن است مانند روایات زیر: پیامبر فرمود: هر که قرآن را که مصحف [ یک جا جمع آوری] شده بخواند، دوهزار خوبی، پاداش دارد." (8)
باز فرمود: بهره چشمهایتان از عبادت را بدهید. پرسیدند: بهره چشمها از عبادت چیست؟ فرمود: نگاه به مصحف و اندیشه در آن..." (9)
1- صحیفه انقلاب (وصیتنامه سیاس الهی امام خمینی) ص3، چ وزارت فرهنگ و ارشادی اسلامی.
2- بحارالانوار، مجلسی، ج 26، ص 41، ح 73، چاپ دارالکتب الاسلامیه، تهران.
3- همان، ج 27، ص 371، ح 3.
4- اصول کافی، کلینی، ج دوم، ص613 / بحارالانوار، ج 26، ص 39، ح 10.
5- صحاح تاج اللغة و صحاح العربیه، جوهری، ج 4، ص1383/ تاج العروس، زبیدی، ج 6، ص 161.
6- المصباح المنیر، فیومی ص 197/ الفروق اللغویه، ابوهلال العسکری، ص 241، چ بصیرتی. قم.
7- مناهل العرفان، زرقانی، ج 1، ص394، چ دار احیاء التراث، بیروت، 1412.
8- البرهان فی علوم القرآن، زرکشی، ج 1، ص 546، دارالکتب العلمیه، بیروت 1403.
9- نوادرالاصول، ترمذی، ج 3، ص254، بیروت 1412
تهیه و تدوین از استاد صباح
هنربی مانند ، نامه چارلی چاپلین به دخترش وجالبترین مصا حبه پسرچارلی چاپلین
در قرآن مجید این کتاب انسان ساز و حرکت آفرین در رابطه با یاران حضرت مهدى (عج) یک آیه است که بسیار امیدبخش و سازنده است این آیه در حقیقت بیانگر حقایق و واقعیتهایى است که اگر به طور جدّى و همه جانبه تعقیب گردد، موانع سر راه را بر مى دارد و جهان اسلام را به استقبال مصلح جهانى حرکت مى دهد.
در سوره مائده آیه 59 خداوند بطور مستقیم مؤمنان رامورد خطاب قرارداده و مى فرماید:
اى مؤمنان هر کس از شما مرتد شد و از اسلام بیرون رفت! خداوند در آینده جمعیتى را مى آورد که داراى پنج امتیاز هستند.
1 ـ هم خداوند آنها را دوست دارد و هم آنها خداوند را دوست دارند
2 ـ در برابر مؤمنان خاضع و مهربانند
3 ـ در برابر مشرکان و دشمنان ـ سرسخت و نیرومندند
4- بطور پى گیر در راه خدا جهاد و تلاش مى کنند
5-ـ در مسیر انجام وظیفه و سرزنش از سرزنش هیچ سرزنش کننده اى نمى هراسند این فضل خدا است که به هر که بخواهد (و شایسته ببیند) مى دهد فضل و رحمت خدا وسیع است و او بر همه چیز آگاه است.
در روایات براى این آیه مصادیق مختلفى بیان شده، از جمله اینکه این آیه در مورد یاران حضرت مهدى (عج) است که با ااین ویژگیها با تمام قدرت در مقابل مرتدین و کارشکنان مى ایستد. و در عبارتى امام صادق ع فرمود:
صاحب این امر(حضرت مهدى (عج)) در پرتو این آیه در حمایت چنین یاران آگاه و دلاور محفوظ است.
از این آیه شریفه و مطالب دیگر استفاده مى شود که یاران حضرت مهدى (عج) داراى ویژگیهایى هستند که عبارتند از:
ویژگى اول: به عشق آن یاران به خدا اشاره مى کند، آنهاجز به خدا نمى اندیشند، در حدّى که خداوند نیز آنها را دوست دارد. روشن است که چنین روحیه اى که در پرتو ایمان و توکل به دست مى آید.
ویژگى دوم: به پیوند اخلاقى و وحدت و یکپارچگى با مؤمنان اشاره مى کند که نقش آنها در پیشبرد کار بسیار مهم و چشمگیر است.
ویژگى سوم: حاکى از سازش ناپذیرى مؤمنان در برابر کافران و نه شرقى بودن و نه غربى بودن آنها است که در پرتو آن هرگونه تلاش و شگرد دشمن خنثى مى گردد.
ویژگى چهارم : جهاد و مبارزه پى گیر با کفّار و دشمنان اسلام است.
ویژگى پنجم: (که بسیار مهم است) قاطعیت و پایمردى مؤمنان را بیان مى کند که روح محافظه کارى و مجامله در آنها نیست.آنها با گامهاى استوار در صراط مستقیم حرکت مى کنند و یاوه هاى چپ و راست در حرکت آنها اثر ندارد.
سیماى یاران و منتظران حضرت مهدى (عج) از نگاه روایات
1 ـ امام سجاد ع درباره یاران و منتظران حضرت مهدى (عج) به یکى از دوستانش به نام ابو خالد (ره) چنین فرمود:
مردمى که در زمان غیبت امام زمان (عج) به سر مى برند و معتقد به امامت و رهبرى آن حضرت بوده و منتظر ظهور و قیامش هستند، از مردم هر زمانى برترند چراکه خداوند آنها را آنچنان از عقل و فهم و شناخت برخوردار کرده که غیبت امام زمان (عج) براى آنان همچون ظهور آن حضرت است. خداوند آنها را در این زمان همچون مجاهدانى قرارداده که با شمشیر در پیشاپیش رسول خدادص با دشمنان مى جنگیدند در حقیقت مردان خالص و شیعیان راستین ما چنین افرادى هستند که در آشکار و پنهان به سوى خدا دعوت کنند.
2 ـ امام باقر ع فرمودند:
وقتى قائم ما (عج) قیام کرد هر یک از شما به اندازه چهل مرد نیرومند قدرت پیدا مى کند و دلهاى شما همچون پاره هاى آهن مى شود که اگر به کوهها بزنند، آنها را مى شکافند...
3 ـ در بسیارى از روایات آمده که:
منتظرین همانند کسانى هستند که در رکاب پیامبر خدا ص بر فرق دشمن ضربه وارد مى سازند.
اگر این یاران به کوههایى از آهن عبور کنند، آنها را قطعه قطعه کنند. اسلحه هایشان همواره در کار است تا خداوند راضى شود.
4 ـ امام صادق ع فرمودند:
همراه ظهور قائم (عج) بیست و هفت هزار نفراز پشت کوفه (نجف اشرف) ظاهر شده و به حضرت مهدى (عج) مى پیوندند. پانزده نفر آنها از قوم موسى ع هستند که به سوى حق هدایت مى کنند و حاکم به حق و عدالت هستند و هفت نفر آنها اصحاب کهفند و بقیه عبارتند از یوشع بن نون ع سلمان ع ابودجانه انصارى ع مقداد ع و مالک اشتر ع اینها در خدمت امام زمان (عج) به عنوان یاران و فرماندهان آن حضرت به شمار مى آیند.
5 ـ پیامبر ص فرمودند:
مردمى از مشرق زمین بپاخیزند و زمینه ساز حکومت حضرت مهدى (عج) شوند.
6 ـ در روایتى داریم وقتى از پیامبر ص در مورد آیه 59 سوره مائده سؤال شد پیامبر ص دست خود را به شانه سلمان ع نهاد، فرمود:
منظور از یاران، هموطنان این شخص هستند. سپس فرمود:
اگر دین به ستاره ثریا بسته باشد در آسمان قرار بگیرد، مردانى از فارس آن را در اختیار خواهند گرفت.
نکاتى پیرامون 313 یار مخصوص حضرت مهدى (عج) پیرامون 313 یار مخصوص وویژه امام زمان به دو نکته مهم اشاره مى نماییم:
1 ـ تواتر حدیث 313 نفر
در همه جا معروف است و در کتابهاى مربوط به امام زمان (عج) نوشته شده که هنگام ظهور آن حضرت 313 نفر یاران مخصوصش به او مى پیوندند و همچون کوه در برابر حوادث ایستادگى کرده و همراه امام ع هستند و این حدیث 313 نفر در کتب معروف مانند بحار الانوار و اثبات الهداة و منتخب الاثر...آمده است.
2 ـ ویژگیهاى مخصوص یاران خالص یعنى 313 نفر از دیدگاه روایات
الف) امام مهدى (عج) در انتظار آنها به سر مى برد:
هنگام ظهور امام قائم ع آن حضرت قبل از آنکه کنار کعبه برود و تکیه بر کعبه کند و صداى دل آراى خود را بلند کرده و به جهانیان برساند، در مکانى به نام ذى طوى در انتظار 313 نفر از یاران خاصش توقف مى کند تا اینکه آنها مى آیند و به آن حضرت مى پیوندند... و از آنجا همراه امام به کنار کعبه مى روند...
ب) 313 نفر از اطراف جهان جمع مى شوند
امام باقر ع مى فرماید :خداوند براى حضرت قائم (عج) از دورترین شهرها به تعداد جنگاوران جنگ بدر، 313 مرد را جمع مى کند.
ج) 313 نفر نخستین بیعت کنندگان با حضرت قائم (عج) هستند.
هنگام ظهور نخستین کسانى که پس از جبرییل امین ع با امام قائم (عج) بیعت مى کنند، همین 313 نفر هستند و این مطلب در احادیث آمده است.
البته باید توجه داشت که آغاز ظهور یاران امام زمان 313 نفرند و گرنه بطور سریع بریاران آن حضرت افزوده مى شود، بطورى که در همان آغاز به 000/10نفر مى رسند.
د) 313 نفرجانبازن سلحشورند
امام سجاد ع مى فرماید:
این 313 نفر در حدّى از ایثار و جانبازى و شجاعت و سلحشورى هستند که دشمنان قائم جمع مى شوند تا آن حضرت را به قتل برسانند، همین 313 نفر با دفاع قهرمانانه در راه آن حضرت دشمنان را دفع مى کنند.
هـ) 313 نفر پرچمداران و حاکمان روى زمین هستند.
امام صادق ع فرمود:
گویا امام قائم (عج) را بر بالاى منبر کوفه مى نگرم که یارانش 313 نفر مرد به تعداد جنگاوران مسلمانان جنگ بدر ـ اطرافش را گرفته اند این یاران پرچمداران و حاکمان بر مردم در زمین از
جانب خداوند هستند.
و) 313 نفر امت معدوده و همچون پاره هاى ابرهاى متراکم هستند
در قرآن مى خوانیم ـ هر جا که باشید، خداوند همه شما را حاضر مى کند ـ در تفسیر این آیه شریفه امام باقر ع مى فرماید:
منظور یاران قائم (عج) اند که 313 نفرند، به خدا سوگند منظور از امت معدوده که (در سوره هود آمده) آنها هستند. به خدا سوگند در یک ساعت همگى جمع مى شوند، همچون پاره هاى ابر پائیزى که بر اثر باد جمع و متراکم مى گردد.
ز) 313 نفر رکنها و پایه هاى خلل ناپذیر و پشتیبانان محکمند
امام صادق در تفسیر آیه 70 سوره هود که در آن آمده، حضرت لوط به قوم سرکش و تبهکار خود گفت، «لو أن ّ لى بکم قوّة او آوى الى رکن شدید»فرمود.
منظور از قوة همان قائم (عج) است و منظور از رکن (پشتیبان محکم) 313 نفر از یارانش هستند.
ح) امام باقر ع فرمود:
امام قائم (عج) داراى 313 نفر یاور است که این افراد از عجم هستند، برخى از آنها در روز بر روى ابر سوار شده و راه مى روند و به نام و پدر و اوصاف و نسب معروفند .
ط) دست خدا بالاى سر حضرت مهدى (عج) و یارانش است .
این مطلب از آیه شریفه «ان تنصروالله ینصرکم و یثبّت اقدامکم» استفاده مى شود.
ى) 50 نفر از 313 نفر یار مخصوص امام زمان (عج) از زنان هستند.
امام باقر ع مى فرماید: سوگند به خدا سیصد و اندى نفر مرد مى آیند که در میانشان 50 نفر زن هستند، آمدنشان همچون ابرهاى پاییزى است.شاهد