سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] فرزند را بر پدر حقى است و پدر را بر فرزند حقى . حق پدر بر فرزند آن بود که فرزند در هر چیز ، جز نافرمانى خداى سبحان ، او را فرمان برد ، و حق فرزند بر پدر آن است که او را نام نیکو نهد و نیکش ادب آموزد و قرآنش تعلیم دهد . [نهج البلاغه]

سلام مغان

 
 
تعلیم و تربیت گام به گام در مهد خانواده2(جمعه 87 اردیبهشت 13 ساعت 11:42 عصر )

دو وظیفه مهم.

خانواده و مدرسه، قبل از رسیدن طفل به بلوغ، دو وظیفه مهم دارند:.

1. باید آرام آرام او را با مسائل جنسى به طور پوشیده و پیچیده در پرده حجب و حیا و در هاله اى از قداست و پاکى آشنا کنند و به او بفهمانند که: ازدواج و پیوستن دو جنس مخالف به یکدیگر، همچون رفتن به محراب عبادت خدایى و آسمانى است و بهره جنسى بردن، فقط و فقط در چارچوب ازدواج ممکن است و اگر خداى نکرده، انسانى در خارج از این چارچوب، بخواهد بهره جنسى بگیرد، بعد از بلوغ، مرتکب گناهى عظیم شده و قبل از بلوغ، از آثار وضعى شوم آن، مصونیت نخواهد داشت.

مؤمن رستگار و سعادتمند از دیدگاه قرآن، مصداق این آیه شریفه است:.

وَالَّذینَ هُمْ لِفُروجِهِمْ حافِظُونَ ُ اِى عَلى أزْواجِهِمْ؛(19).

آنهایى که شهوت جنسى خود را جز در مقابل همسران، حفظ مى کنند.

این واقعیت را نه تنها کودکان باید درک کنند و تربیت خانوادگى و اجتماعى آنها بر این روال باشد، بلکه اصولاً هر مسلمانى - چه زن و چه مرد، چه بالغ و چه نابالغ، چه مجرد و چه غیر مجرد - همه باید به آن توجه داشته باشند و پرده عفاف خود را ندرند و محیط زندگى را به مزبله تبدیل نکنند و به حدود و ثغور افراد و خانواده ها احترام کنند و جامعه را به یک فاحشه خانه بزرگ و بى در ودروازه و بى قاعده و ضابطه مبدل نسازند.

در خود قرآن کریم - که کتاب آسمانى مسلمانان است و کتاب زینتى و تشریفاتى هم نیست، بلکه کتاب خواندنى و آموختنى و فهمیدنى و عمل کردنى است - به زبانى بسیار شیوا و در حد اعلاى فصاحت و بلاغت، به عمده مسائل جنسى اشاره شده و کودک مسلمان نیز با آموزش و فهم قرآن همان گونه که به طرف بلوغ و رشد مى رود، با این مسائل آشنایى پیدا مى کند.

درسوره یوسف، سخن از عشق آتشین زنى منحرف، به جوانى که سمبل عفاف و پاکدامنى است، به میان آمده و ضمن این که این جوان، زندان را بر هوسبازى و تسلیم در برابر نقشه هاى شیطانى آن زن ترجیح مى دهد، سرانجام به پیروزى بزرگى نایل مى شود و زلیخا نیز به گناه خود اعتراف و توبه مى کند.

درباره آدم و همسرش با لطف خاصى مى فرماید:.

فَلَمّا تَغَشّهِا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمّا اَثْقَلَتْ دَعَوا اللّهَ رَبَّهُمِا لَئِنْ آتَیْتنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ؛(20).

چون آدم، همسر خود را در آغوش گرفت، همسر وى احساس حملى خفیف کرد و با آن مدتى سر کرد و همین که سنگین شد، به درگاه خدا نیایش کردند که اگر فرزند صالحى به ما بدهى، از شاکران خواهیم بود.

مى گویند: فصاحت به معناى روانى و زیبایى و شیوایى سخن و بلاغت به معناى سخن گفتن به مقتضاى حال است. اگر در آیه فوق، دقیق شوى در مى یابى که در حد اعلاى فصاحت و بلاغت است و از این بهتر نمى شود گفت.

داستان ولادت مریم و باردار شدن او به وسیله نفخ فرشته و به دنیا آمدن عیسى و باردار شدن مادرموسى و فراغت او و نمونه هایى از این قبیل، راهگشاى آشنایى کودکان با مسائل جنسى و درس عبرت براى همگان است.

دستوراتى که قرآن درباره زنا و روابط زن و شوهر و احکام غسل و تیمم دارد، به تدریج مسأله را براى کودکانى که به بلوغ و رشد نزدیک مى شوند، باز مى کند.

در کنار اینها دستوراتى نیز درباره فرو پوشیدن چشم و حفظ عورت و شهوت خویش و عفیف و پاک بودن انسان مطرح مى شود.

داستان انحراف جنسى قوم لوط و سرانجامِ شوم آنها براى کودکان و نوجوانان، هشدار دهنده و عبرت آموز است.

وقتى انسان در مجموعه احکام عبادات و طهارات و نجاسات و اغسال و علایم بلوغ دقیق شود، مى فهمد که در یک خانواده مسلمان و پایبند به اصول و احکام اسلامى محال است که طفلى بى خبر از مسائل جنسى بار آید که این غیر ممکن است!.

بى شک، فهم این مسائل براى یک انسان که دیر یا زود به آنها مبتلا مى شود، لازم است و زیانى هم ندارد.

در یک محیط سالم و در یک خانواده وظیفه شناس، طفل به تدریج با این مسائل آشنا مى شود و ضرر و زیان و انحرافى هم دامنگیرش نمى شود.

2. آنچه مهم است این است که: اسباب و وسائل تحریک جنسى و هیجان شهوى کودکان فراهم نشود.

اسلام در این باره به اندازه کافى چاره اندیشى کرده است.

در برخى از روایات آمده است:.

یُفَرَّقُ بَینَ الصِبیانِ فى المَضاجِعِ لِسِتِّ سِنینَ؛.

کودکان باید از سن شش سالگى جداى از یکدیگر بخوابند.

و در برخى دیگر از روایات آمده است:.

الصَبِىُّ والصَبِىُّ والصَبِىُّ وَالصَبِیَّةُ (وَالصِبیَّةُ والصَبِیّةُ) یُفَرَّقُ بَینَهُمْ فِى المَضاجِعِ لِعشرِ سِنینَ؛(21).

از سن ده سالگى جداى از یکدیگر بخوابند.

ظاهراً تشخیص این که در چه سن و سالى براى عفاف و پاکدامنى کودکان، خوابیدن در یک بستر زیان بخش است، بر عهده والدین است. آنان باید توجه داشته باشند که حتى همخوابگى دو پسر یا دو دختر هم از نظر اسلام ممنوع است و عواقب وخیمى دارد.

در محیط هاى سرد و مرطوب، کودکان بسیار دیر به بلوغ جنسى مى رسند و در محیط هاى گرم و خشک بسیار زود، با توجه به همین اختلافات محیطى است که بهتر مى شود رمز شش سال و ده سال را درک کرد.

اسلام، بوسیدن دختر شش ساله براى مرد و بوسیدن زن براى پسر هفت ساله را قدغن کرده است‏(22)؛ زیرا این گونه کارها علاوه بر این که موجب انحراف جنسى نوجوانان مى شود، موجب بلوغ زودرس آنها نیز مى گردد و هرگونه جریان و کار و برنامه اى که به بلوغ زودرس طفل کمک مى کند، خیانت و جنایت است.

اسلام، نسبت به این گونه کارهاجدّاً سختگیر و از عواقب ناگوار آن بیمناک است و به همین جهت است که امام على(ع) فرمود:.

مُباشَرَةُ الْمَرأةِ ابْنَتَها إذا بَلَغتْ سِتَّ سِنینَ شُعبَة مِنَ الزِنى؛(23).

مادرى که بدن یا عورت دختر شش ساله خود را لمس کند، به نوعى زنا روى آورده است!.

این سخن پیامبر خدا که با دوراندیشى خاصى بیان شده، از آن سخنان حکیمانه اى است که در جهت عفاف کودکان و پیشگیرى از خطرات احتمالى بیان شده و در کتب حدیث، ثبت و ضبط گشته است؛ آن بزرگوار فرمود:.

به خدا سوگند، اگر مردى با همسر خود درآمیزد و در خانه، کودکى بیدار باشد که آنها را بنگرد و سخن آنها را بشنود و صداى نفس آنها را احساس کند، هرگز آن کودک رستگار نیست، اگر پسر باشد یا دختر، زناکار مى شود!.

از این توصیه ها - که درس هایى پرمغز در مورد عفاف کودکان و اخلاق جنسى خانواده هاست - که بگذریم، خوب است نظرى هم به مطالب سوره نور در قرآن کریم بیفکنیم و با رعایت آنها نورانیت را به اعماق خانواده ها و دل ها و جان ها ببریم.

در این سوره دستورهایى وجود دارد که براى پدران و مادران دلسوز و طالب پاکى و عفاف خانواده، بسیار مفید و سازنده است.

در این سوره، فرزندان را بر دو دسته تقسیم کرده است: یکى آنهایى که به سن بلوغ نرسیده اند و دیگرى آنان که رسیده اند.

درباره آنهایى که به سن بلوغ نرسیده اند توصیه مى کند که در سه وقت، با اجازه وارد اتاق خواب و خلوت والدین خود بشوند:.

مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الفَجْرِ وَحینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلاةِ العِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ؛(24).

یکى پیش از نماز صبح که وقت برخاستن از بستر خواب است و دیگرى هنگام نیمروز که جامه هاى خود را بیرون مى آورید و سوم بعد از نماز عشا که این سه وقت، وقت خلوت و استراحت شماست.

اما بعد از این اوقات، آمد و رفت کودکان نابالغ بر شما بلامانع است و خطر و زیانى ندارد.

دقیقاً این دستور، در جهت تأمین اسباب سلامت روحى کودکان و رشد طبیعى آنهاست که در غیر این صورت، براى آنها مصونیتى نخواهد بود.

اما در مورد اطفال بالغ مى فرماید:.

وَإذا بَلَغَ الأطْفالُ مِنْکُمُ الحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا؛(25).

هنگامى که کودکان شما به سن بلوغ رسیدند، در هر حال باید براى وارد شدن بر شما اجازه بگیرند.

این که اسلام به مسأله پوشش زن این همه اهمیت مى دهد و نگاه کردن به نامحرم را شعبه اى از زنا تلقى مى کند و طرفدار این اصل است که جلو کشش ها و دام گستردن ها و جلوه گرى ها و چشم چرانى ها گرفته شود، همه و همه براى پاک ماندن جوانان و محدود و محصور کردن التذاذ جنسى در چارچوب ازدواج و همسرى است و به همین جهت، آن جا که خطر سقوط و انحراف و گناه از بین مى رود، ممنوعیت ها هم منتفى مى شود.

آنهایى که به اصطلاح محارم یکدیگرند، مانند: خواهر، برادر، پسر، دختر، مادر، پدر، عمو، عمه، خاله، برادرزاده، خواهر زاده، مادر برزگ، پدربزرگ و خواهر و برادر رضاعى، این محدودیت ها را ندارند و حتى در مورد زنان پیر و بازنشسته قرآن مى فرماید:.

وَالقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاتى لایَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناح أنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بزینةٍ وَأنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْر لَهُنَّ؛(26).

بر زنان باز مانده اى که امید شوهر ندارند گناهى نیست که پوشش خود را بگذارند، بدون این که به جلوه گرى و خود آرایى بپردازند و البته خوددارى کردن براى آنها بهتر است.

در روایتى آمده است که جابر گفت: به همراه پیامبر خداْ درب خانه فاطمه رفتیم، همین که به آن جا رسیدیم، دست بر در خانه نهاد و فرمود: سلام بر شما. فاطمه جواب داد. پیامبر فرمود: داخل شوم فاطمه جواب داد: داخل شو یا رسول اللّه! پیامبر فرمود: با هر که با من است، داخل شوم فاطمه جواب داد: سرپوشى ندارم. پیامبر فرمود: سرت را بپوش. فاطمه سر خود را پوشید. بار دیگر پیامبر سلام کرد و فاطمه جواب داد. مجدداً اجازه ورود خواست و فاطمه اجازه داد. باز فرمود: با آن کسى که همراهم هست فاطمه عرض کرد: با آن که همراهت هست....(27).

این گونه رفتار پیامبر با دختر بلند اختر خود درسى است به همه مسلمانان که به هنگام وارد شدن به خانه دیگرى - ولو از نزدیکان باشد - رعایت ادب کنند و کسب اجازه نمایند.

قرآن نیز مى فرماید:.

لاتَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّى تَستَأنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلى اَهْلِها؛(28).

در خانه هایى غیر از خانه هاى خود داخل نشوید، تا این که آشنایى بدهید و بر اهل خانه سلام کنید.

وَإنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا؛(29).

اگر به شما گفتند: برگردید، پس برگردید.

ما این دستورات را در این جا به سرعت مرور کردیم تا معلوم شود که خانواده ها و دستگاه هاى تعلیم و تربیت، نسبت به آموزش عفیفانه مسائل جنسى به همراه رشد تدریجى کودکان چاره و گزیرى ندارند و حتى تقید به تکالیف و وظایف دینى، مستلزم دانستن آنهاست، ولى از لحاظ لمس و تجربه این مسائل و بى در و دروازگى به شدت باید کنترل کرد و خطرات جسمى و روحى و مادى و معنوى را از نظر دور نداشت.

اما جا دارد که این مسائل در محدوده اخلاق جنسى عمیقاً و تفصیلاً و با صبر و حوصله، بررسى و بازسازى گردد، تا افکار فرویدیستى و مسیحیت تحریف شده امروزى در میان مردم مسلمان شایع نشود و مردم مسلمان که باید امت وسط قرآن باشند، از افراط و تفریط و از انحراف به چپ و راست، مصون بمانند و در صراط مستقیم الهى به حرکت درآیند و به سوى قله بلند سعادت به پیش روند؛ باشد که در دوره انقلاب - آن هم انقلاب اسلامى - یک انقلاب روحى و اخلاقى به عنوان زیر بناى انقلاب سیاسى و اقتصادى در جامعه ما تحقق یابد. .

حق حضانت در راستاى طبیعت والدین.

شما افکنه درختان را دیده اید. افکنه آن نهال جدیدى است که تا وقتى نمى تواند مستقیماً مواد غذایى خود را از خاک بگیرد، از مادر تغذیه مى کند و همین که ریشه در خاک فرو برد و توانست نیاز غذایى خود را تأمین نماید، باغبان، او را از مادر قطع مى کند و سپس در هر نقطه اى که بخواهند، او را مطابق اصول درختکارى غرس مى کنند و از فواید آن بهره مى گیرند.

در عالم اسرارآمیز حیوانات، قاعده این است که: تا وقتى طفل نمى تواند زندگى مستقل داشته باشد، باید تحت حضانت مادر یا پدر و مادر باشد و همین که به مرحله اى از رشد رسید که بتواند نیازمندى هاى خود را تأمین کند و از خطرات و مهالک، خود را حفظ نماید، پى کار خود مى رود و مسؤولیت هاى زندگى را بر عهده مى گیرد.

طبیعى است که کودک انسان نیز تا مدت ها بعد از تولد، نیازمند پرستارى و مراقبت است و باید به طور دقیق، تحت مراقبت قرار گیرد و تربیت شود.

کودک، هم نیازمند تغذیه و هم نیازمند تربیت است. قبل از تولد، همچون شاخه یک درخت، از شیره جان مادر تغذیه مى کند و بعد از تولد نیز طبیعى ترین شکل تغذیه او همان است که از شیر مادر تغذیه کند و همچون افکنه درخت، در تبعیت از مادر باشد. همان طور که قبلاً هم اشاره شده است، مادر مکلف به شیردادن کودک خود نیست، ولى حق دارد که در صورت تمایل، فرزند خود را شیر دهد.

به موجب قوانین اسلامى، اگر مادر بخواهد بدون اخذ اجرت یا با اجرت مساوى یا کمتر از دیگران، به کودک شیر دهد، نمى توان او را از شیردادن منع کرد؛ البته اگر هیچ غذا و شیرى، جز شیر مادر، با طبع طفل سازگار نیست، مادر مکلف مى شود که او را شیر دهد و نیز اگر شیر او براى کودک ضرر دارد یا گرفتار یک بیمارى مسرى است، باید او را از شیر دادن منع کرد.

این که مسأله شیر دادن مادر به فرزند به عنوان یک حق تلقى مى شود و نه به عنوان یک تکلیف، خود بالاترین تجلیل و تکریم از مقام مادر است و چون مادر، بالطبع و به حکم عاطفه مقدس مادرى و عشق ناب و پاکش به میوه و ثمره هستى خویش به دنبال این کار مى رود، چه نیازى به تکلیف و امر و فرمان دارد! باید کارى کرد که او را از این خدمت بزرگى که در راستاى طبیعتش هست، محروم نکنند و حقش را از او سلب ننمایند.

مگر نمى گویند: در کشورهایى که زنان به فرزند شیر نمى دهند، سرطان سینه در بین آنها وفور دارد!.

مادر، هم از نظر روحى حق دارد که کودک خود را در آغوش بگیرد و شیرش دهد و هم از نظر جسمى.

آن فرد یا نظامى که مادر را از محیط مقدس خانواده مى گیرد او را از حق طبیعى و انسانى اش محروم مى کند و شیر دادن به فرزند را با القاآت نوگرایانه، در نظر او منفور مى سازد، خیانتى بزرگ به زن، بلکه به انسانیت کرده است.

زنان باید خود را از سیطره حاکمیت تلقینات گمراه کننده آزاد کنند و بدانند که: شانه خالى کردن از زیر بار استعدادهاى طبیعى زنانه نه تنها آنها را وارد صف مردها نمى کند و به استعدادهاى طبیعى مردانه مستعد نمى سازد، بلکه از استعدادهاى زنانگى خود نیز محروم مى گردند و تبدیل به جنس سومى مى شوند که نه زن است نه مرد!.

اگر چیزى براى انسان حق است، گرفتنى است و چشمپوشى از حق براى انسان نقص است، نه کمال. همان طورى که غذا خوردن و دانستن و نفس کشیدن براى انسان حق است و باید گرفت.

متأسفانه، ماشینیسم قهار و بى رحم عصر ما، نه تنها در لباس طرفدارى از زن او را از این حق طبیعى، باز داشته و همچون گرگى در لباس میش وجود پاک و آسیب پذیرش را در هم کوبیده، بلکه از حق دیگرش نیز که همان حق حضانت باشد، محروم کرده است.

حضانت به معناى تربیت و تربیت به معناى پرورش دادن است و هم شامل جنبه هاى جسمى مى شود و هم شامل جنبه هاى فکرى و عاطفى و اخلاقى.

مادر، حتى اگر به فرزند دلبند خود شیر هم ندهد، حق حضانت دارد و هیچ قدرتى نمى تواند او را از این حق الهى و خدادادى اش محروم گرداند، مگر این که به واسطه کفر یا جنون یا بیمارى مسرى، مصلحت طفل در این باشد که او را از حضانت مادر خارج گردانند.

شیر خوارگاه ها و پانسیون ها و مؤسساتى از این قبیل، بدون هیچ ابهام و تردیدى تیشه به ریشه سعادت مادران و کودکان زده اند و آنها را از حقوق طبیعى شان محروم کرده و اصیل ترین پیوند میان آنها را گسیخته اند!.

اگر علم ثابت کرده است که صداى قلب مادر براى طفل از هر آهنگى دلنوازتر است، چرا برنامه ریزى ها آن چنان است که قلب ها در فراق کودکان نامنظم بتپند و کودکان در فراق مادران از آن آهنگ محروم بمانند و نوازش نشوند!.

اسلام چه خوب، زیبایى هاى طبیعت والدین را کشف کرده و بر اساس آن، قاعده و قانون تنظیم کرده است!.

امام صادق(ع) فرمود:.

مادامَ الوَلَدُ فِى الرِضاعِ فَهُوَ بَیْنَ الأبَوَیْنِ بِالسَویَّةِ؛(30).

تا وقتى که طفل، در شیرخوارگى است، میان والدین مساوى است.

منظور این است که اگر مادر مى خواهد احقاق حق کند و شیردادن و حضانت طفل را بر عهده بگیرد، پدر نیز از راه فراهم کردن وسایل و لوازم زندگى اش او را یار و مددکار است و اسباب آسایش و آرامش خاطر او را فراهم مى کند تا او بهتر بتواند میوه هستى خود و همسر را در آغوش گرمش بپروراند.

قرآن کریم نیز در این زمینه مى فرماید:.

وَعَلَى المَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالمَعْرُوفِ؛(31).

بر پدران است که روزى و پوشش آنها را به نحو متعارف بدهند.

حتى اگر - احیاناً - سروکار زن و شوهر به طلاق و جدایى کشیده باشد، حق حضانت مادر، به همان گونه اى که در بالا گفته شد، محفوظ است و در این حالت هیچ یک آنها حق ندارد دیگرى را از حقش محروم گرداند.

قرآن درادامه دستور فوق مى فرماید:.

لاتُضارَّ والِدَة بِوَلَدِها وَلا مَوْلُود لَهُ بِوَلَدِهِ؛(32).

نه مادر به واسطه محروم ماندن از حضانت و شیردادن فرزند، زیان ببیند و نه پدر به واسطه محروم ماندن از دیدار فرزند.

بدیهى است که اگر مادرى بعد از طلاق و جدایى، از شیردادن و حضانت طفل سرباز مى زند و خود را از دو حق طبیعى محروم و کودک را به ورطه هولناک بى مادرى و محرومیت از شیر و حضانت مادر گرفتار مى کند، در خور ملامت است و قهراً از آثار طبیعى آن مصونیت نخواهد داشت.پدر نیز بعد از طلاق، وظیفه دارد عنوان پدرى را احترام کند و در همین رابطه، احترام مادرى را حفظ نماید و تا آن جا که ممکن است زیان هاى احتمالى طفل را کاهش دهد.

در حقیقت، آنها باید بدانند که با وجود فرزند، طلاق هم نمى تواند آنها را به طور کلى بیگانه از یکدیگر سازد و چاره اى جز همفکرى و همکارى ندارند و تا وقتى که طفل در حضانت مادر است، این همکارى باید محکم و استوار باشد و در این زمینه، مشاوره و تراضى طرفین، لازم است. قرآن در ادامه مطالب گذشته مى فرماید:.

فَإنْ أرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَتَشاوُرٍ فَلاجُناحَ عَلَیْهِما؛(33).

اگر با رضایت طرفین و مشاوره، بخواهند بچه را از شیر بگیرند، گناهى بر آنها نیست.

بدیهى است که نه مادر مى تواندراساً اقدام کند و بچه را از شیر بگیرد، نه پدر، زیرا اگر مادر چنین اقدامى کند، فقط مى تواند از حق خود چشم بپوشد و پدر مى تواند بچه را به زن شیرده دیگرى بسپارد و اگر پدر بخواهد او را از شیر بگیرد، مادرحق شیردادن دارد و به همین جهت است که بدون توافق یکدیگر و بدون مشورت، نمى توانند هیچ یک آنها تصمیمى بگیرند، یا اقدامى کنند. چنین وضعى تا وقتى که دو سال طفل تمام مى شود، ادامه دارد و اگر زن و شوهر به واسطه طلاق از هم جدا شده باشند، ناگزیرند که دراین زمینه به توافق برسند.

اینها نشانگر این است که وجود فرزند، چنان پیوندى میان زن و مرد برقرار مى کند که اگر چه به وسیله طلاق، ارتباط جسمى آنها از بین مى رود، اما ارتباط فکرى و روحى و عاطفى آنها از لحاظ اشتراک در غم ها و شادى هاى مربوط به فرزند همچنان برقرار است و مباد که از آن غفلت کنند!.

در یکى از روایات، در پاسخ کسى که در مورد همسر مطلقه خود سؤال کرده، چنین آمده است:.

المَرْأةُ أحَقُّ بِالوَلَدِ إلى أنْ یَبْلُغ سَبْعَ سِنینَ إى أنْ تَشاءَ المَرْأةُ؛(34).

مادر نسبت به حضانت طفل تا سن هفت سالگى، سزاوارتر است، مگر این که خودش بخواهد از حق خود صرف نظر کند.

چنان که ملاحظه مى شود، در این روایت فرقى میان پسر و دختر گذارده نشده است، اما مجلسى اول در ذیل آن مى گوید: (این روایت، حمل بر مورد خاص، یعنى دختر شده است و بنابراین، درمورد پسر حق حضانت مادر تا دو سال و در مورد دختر تا هفت سال است.).

مرحوم صاحب جواهر با اشاره به این که: شاهد این مطلب، اجماع منقول است، مى گوید: (پدر، براى تربیت و تأدیب پسر و مادر براى تربیت و تأدیب دختر، مناسب تر است؛ البته اگر مادر شوهر کند، حق شیردادن و حق حضانتش ساقط مى شود.).

با پایان گرفتن دوران حق حضانت مادر یا سقوط آن، حق حضانت از آن پدر خواهد بود و نه تنها هیچ کس نمى تواند این حق را از او سلب کند، بلکه در این جا تکلیف هم هست؛ یعنى برخلاف مادر که مى تواند از حق خود چشم بپوشد و از حضانت و ارضاع طفل خوددارى کند، پدر مکلف به حضانت است. منتها لازم نیست که این تکلیف را شخصاً انجام دهد، بلکه مى تواند طفل را براى حضانت و تربیت به شخص یا مؤسسه اى بسپارد و خود نیز بر کار او نظارت داشته باشد.

حق حضانت پدر تا روزى که طفل به مرحله بلوغ و رشد مى رسد، محفوظ مى ماند. اما اگر طفل به سن بلوغ و رشد رسید، دیگر پدر حق حضانت او را ندارد.

مرگ پدر یا مادر.

آنچه تا کنون مطرح کردیم، در این مورد بود که پدر و مادر هر دو زنده باشند، اعم از این که از یکدیگر جدا شده یا نشده باشند. اما اگر دست اجل، پدر یا مادر را از کودک بگیرد، دیگرى حق حضانت دارد. در صورتى که پدر بمیرد، مادرحق حضانت دارد. حتى اگر شوهر هم بکند حق حضانتش ساقط نمى شود و وصى پدر یا جد پدرى نمى توانند طفل را از مادر بگیرند و در صورتى که مادر بمیرد، پدر حق حضانت دارد و هیچ کس نمى تواند این حق را از او سلب نماید.

قرآن همان طورى که با وجود پدر، حق ارضاع و حضانت را به مادر داده و پدر را عهده دار نفقه او کرده، در مورد مرگ پدر هم در ادامه دستورات گذشته مى فرماید:.

وَعََلى الوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ؛.

بر عهده وارث است که همانند پدر طفل، عهده دار پوشش و هزینه زندگى مادر طفل بشود تا بتواند طفل را شیر دهد و حضانت کند.

اگر والدین طفل از دنیا بروند، جد پدرى طفل که همچون پدر، بر وى ولایت دارد، حق حضانت هم دارد.

سعادت واقعى طفل.

در این جا براى این که بهتر بتوانیم موقعیت طفل را از لحاظ سعادتمندى به دست بیاوریم، باید توجه کنیم که براى خانواده چند حالت قابل پیش بینى است:.

1. بقا و استمرار خانواده؛.

2. متلاشى شدن خانواده به واسطه طلاق؛.

3. متلاشى شدن آن به واسطه مرگ یکى ازوالدین؛.

4. متلاشى شدن به واسطه مرگ هر دو.

درصورت اول، کودک در محیط خانواده در حضانت مشترک والدین است و آنها مى توانند با همفکرى و همکارى درباره شیرخوارگى و حضانت طفل تا سن بلوغ و رشد و حتى بعد از آن، به طور مطلوب و مفید تصمیم بگیرند و ثمره هستى خود را به بهترین نحو، حضانت و تربیت کنند.

هدف آفرینش انسان، این شکل را بهتر مى پذیرد و بدون تردید در این گونه خانواده ها، توفیق تعلیم و تربیت و تزکیه فراوان است و اگر این توفیق بزرگ، از دست داده شود، تقصیرى بزرگ است.

در صورت دوم، نظر به این که خود والدین در قید حیاتند، باید به مسؤولیت مشترک خود توجه کنند و سعادت و سرنوشت کودک یا کودکان را فداى هوا و هوس شخصى خود نسازند و همان طورى که گفتیم: طلاق نمى تواند وسیله این باشد که آنها به طور کلى از یکدیگر بیگانه شوند.

درصورت سوم، باید هر کس باقى ماند، یک تنه مسؤولیت هاى مشترک خانوادگى را بر دوش بگیرد و کارى کند که بچه ها کمبودى درزندگى خود احساس نکنند؛ البته کمبودهاى اقتصادى را اشخاص خَیّر و مؤسسات خیریه، وظیفه دارند در حد متوسط جبران کنند.

مى بینیم هنگامى که فاطمه زهرا از دنیا مى رود، على(ع) در تربیت وحضانت یتیمان، آن قدر مى کوشد که خلأى در زندگى آنها احساس نشود، مورخین گفته اند: (زهرا وصیت کرد که امیرالمؤمنین با خواهر زاده اش ازدواج کند و شبى نزد همسر و شبى نزد فرزندان باشد.).

در صورت چهارم، مشکل بزرگتر است. پیامبر بزرگ اسلام، از کسانى بود که در خردسالى پدر و مادر هر دو را از دست داد و تا جدش عبدالمطلب در قید حیات بود، سرپرستى وى را بر عهده گرفت و هنگام مرگ، او را به فرزند خود ابو طالب که عموى پیامبر بود سپرد. حقّاً، هم عبدالمطلب و هم ابوطالب، بسیار عالى از یتیم خود حضانت و سرپرستى کردند، تا به مرتبه عقل کل و رهبرى وارشاد همه انسان ها رسید.

این جاست که باید افراد خیر، درصورت نبودن خویشاوندان، این گونه کودکان را درخانه خود مورد لطف و احسان و محبت قرار دهند و آنها را همچون فرزندان خود تربیت و حضانت کنند تا افرادى عقب افتاده و کَلِّ بر اجتماع بار نیایند.

وجود پرورشگاه ها به مقتضاى ضرورت و تنگى قافیه، مورد قبول است؛ اما حتى المقدور باید خود مردم بکوشند که اطفال بى پدر و مادر را در خانه خود تربیت کنند و پدرانه و مادرانه آنها را مورد محبت و نوازش قرار دهند که کمبود محبت، اثر ویرانگرى دارد و به مراتب از کمبودهاى اقتصادى و مادى خطرناک تر است!.شاهد



1.طه (20) آیه 132.

2.تفسیر نورالثقلین،ج‏3، ص‏409، چاپ اسماعیلیان.

3.تحریم (66) آیه 6.

4.ووجدتُکَ بعضِى بلْ وجدتک کُلِّى.( نهج البلاغه (صبحى صالح) نامه 31.).

5.احقاف (46) آیه 15.

6.همان، آیه 17.

7.روضة المتقین،ج‏8، ص‏544.

8.همان، ص‏556.

9.همان، ص‏554.

10.همان، ص‏624.

11.همان، ص‏625.

12.همان، ص‏621.

13.همان، ص‏623.

14.همان، ص‏619.

15.همان، ص‏643.

16.همان، ص‏651.

17.همان، ص‏652.

18.همان، ص‏651.

19.مؤمنون (23) آیه 5 و 6.

20.اعراف (7) آیه 189.

21.روضة المتقین، ج‏8، ص‏357.

22.همان جا.

23.همان، ص‏344.

24.نور (24) آیه 58.

25.همان، آیه 59.

26.همان، آیه 60.

27.روضة المتقین، ج‏8، ص‏250.

28.نور (24) آیه 27.

29.همان، آیه 28.

30.روضة المتقین،ج‏8، ص‏329.

31.بقره (2) آیه 233.

32.بقره (2) آیه 233.

33.همان جا.

34.روضة المتقین، ج‏8، ص‏344.







بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 4983  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «